آینه

به وبلاگ من خوش آمدید

اُفُق قافیه

اُفق قافیه حال دل سوخته چون ابرشررباران است پشت این حالۀ جانسوزغمی پنهان است می رود عمر،سراسیمه به دامان خزان مثل رودیست که بی واهمه درجریان است مرگ یاران نشده ، آینۀ عبرت خلق مرگ هم زین سبب ازغفلت ما حیران است دیریا زود ازاین ملک جهان باید رفت آنکه ازپل به سلامت گذرد خندان است مرگ یک مکتب عشق است ونوشتن ازآن فقط ازفلسفۀ متّقیان آسان است ما چه باشیم و،نباشیم دراین چرخۀ شعر تاقیامت افُق قافیه بی پایان است نشودغنچه شکفته به جزازاذن خدا آنکه تنها به تنِ جملۀ
+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1401ساعت 18:23 توسط نویسنده |